کد مطلب:149212 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:244

نمونه ی 1
در مقدمات قضایا ایشان [قضیه ای] نقل می كنند و من هم شنیده ام، مكرر هم شنیده ام. یكی از قضایایی كه همه ی ما شنیده ایم [این است كه] راجع به روابط حضرت ابوالفضل و حضرت سیدالشهداء می گویند: روزی امیرالمؤمنین علی علیه السلام در بالای منبر بود و خطبه می خواند. امام حسین علیه السلام فرمود: من تشنه ام، آب می خواهم، حضرت فرمود: كسی برای فرزندم آب بیاورد. اول كسی از جا برخاست، كودكی بود كه همان حضرت ابوالفضل العباس بود، ایشان رفتند و از مادرشان یك كاسه آب گرفتند و آمدند (آنهم با چه طول و تفصیلی) در حالی وارد شد كه [آن را] روی سرش گرفته بود و آب هم می ریخت. امیرالمؤمنین علی علیه السلام چشمشان كه به این منظره افتاد، اشكشان جاری شد. به آقا عرض كردند: آقا شما چرا گریه می كنید؟ فرمود: بله، قضایای كربلا یادم افتاد. معلوم است كه این گریز به كجاها منتهی می شود.

حاجی نوری در اینجا بحث عالی ای دارد، می گوید: شما می گویید علی در بالای منبر بود و خطبه می خواند. علی فقط در زمان خلافتش بود كه منبر می رفت و خطبه می خواند، پس در كوفه بوده است. خلافت حضرت امیر در كوفه در چه سالی بود؟ بین سال 36 و 41. در آنوقت امام حسین در چه سنی بود؟ مردی بود تقریبا 33 ساله. می گوید: آیا اصلا این حرف معقول است كه یك مرد 33 ساله در حالی كه پدرش دارد مردم را موعظه می كند، خطابه می خواند، یكدفعه وسط خطابه بدود: آقا من تشنه ام، آب می خواهم؟! اگر یك آدم معمولی این كار را بكند، می گویید: چه آدم بی ادب بی تربیتی است! و تازه حضرت ابوالفضل در آن وقت كودك نبوده، یك جوان در حدود پانزده ساله بوده است. یك چنین جعلی،تحریفی [كردند.] حالا غیر از موضوع دروغ بودنش، از نظر ارزش آیا این شأن امام حسین را بالا می برد یا پایین می آورد؟ مسلم است كه پایین می آورد. یك دروغی به امام نسبت دادیم و آبروی امام را بردیم، طوری حرف زدیم كه امام را در سطح بی ادب ترین افراد مردم تنزل دادیم كه در حالی كه پدری مثل علی دارد حرف می زند تشنه اش می شود، طاقت نمی آورد كه جلسه تمام شود، حرف آقا را قطع می كند: من تشنه ام، بگویید برای من آب بیاورند!